بی هیچ تردیدی، در بین موضوعات و سرفصل های مورد توجه در مدیریت کشور، اصل "برنامه محوری"، شاخص ترین مولفه در ارزیابی موفقیت یا ناکامی مدیریت ها به شمار می رود.
در واقع، شهر، استان و کشور بدون برنامه، به واسطه مدیریت های بیگانه با اصل برنامه محوری، دستخوش تصمیمگیریهای فردی و موردی خواهد بود، این درحالی است که برخلاف مدیریت های مبتنی بر تفکر "فردی"، در شهر برنامه محور، تصمیمات مبتنی بر فرد نیست و سیستم، تابع برنامهای است که بر اساس شاخصهای علمی، فنی و استاندارد، تنظیم شده و قابل ارزیابی است.
به بیان دیگر، ثبات مدیریت، در گرو جلوگیری از عملکرد سلیقهای، جلوگیری از توسعه ناموزون، طراحی، اجرا و نظارت دقیق پروژههای کلان و مطابقت مفهوم توسعه با طرحهای بالادستی است که این موفقیت ها نیز می تواند از دستاوردهای مجلس و دولت برنامهمحور باشد.
هرچند در برخی سطوح و شاخص های مدیریت توسعه محور، برنامه ریزی و برنامه محوری به عنصری فراموش شده و حلقه مفقوده مدیریت تبدیل گردیده و درست از همین رهگذر نیز، مشکلات متعدد و بسیاری در روند توسعه به وجود آمده است، با این حال، اصل برنامه محوری در جغرافیای مدیریت های شهری، استانی و کشوری، اصلی غیرقابل انکار به شمار می رود.
معتقدم، مدیران و حتی مشاوران آنان، نباید بدون داشتن برنامه ای مشخص و عملیاتی و از سوی دیگر، بدون اعتقاد به اهمیت و نقش برنامه محوری در اداره کشور و اعتقاد حاکمیت شفافیت، وارد چرخه مدیریت یا نمایندگی مردم شوند.
بسیاری از معضلات و مشکلات موجود در مدیریت ها و حتی برخی از انحرافات و خطاهای مدیریتی، ریشه در فقدان برنامه کاری و نقشه راه اجرایی در بدنه مدیریت ها دارد و این موضوع، اهمیت اصل برنامه محوری در نظام های مدیریتی را دوچندان می کند.
سخن آخر این که، مدیریت مطلوب، توام با پیش شرط های توسعه پایدار، جز از راه برنامه ریزی و برنامه محوری میسر و مقدور نیست و برای بازگشت به مسیر اصولی مدیریت، ناگزیر از اتکا به برنامه هستیم.